۱۳۸۵ بهمن ۱۱, چهارشنبه

تصاویری از مراسم روز عاشورا در اهر


بخاطر اینکه صفحه اصلی وبلاگم زیادی سنگین نشه ٬ بقیه ۱۹تا عکس را دراینجا مشاهده کنید. لازم به توضیح نیست که وقتی خواستید تصویر بعدی را ببینید روی عکس تقه بزنید (یعنی کلیک فرمایید )


پی نوشت : هر از گاهی بستن قسمت نظرات یک وبلاگ ٬ آدمو از مسئولیت نظر دادن ! رهایی میده . مگه نه؟


 

۱۳۸۵ بهمن ۹, دوشنبه

۱۳۸۵ بهمن ۷, شنبه

عشق من "آوونكس"


به علي و محمد و الله گوش شنوايي نيست ؟! هست ؟!؟


ا ـ عکس فوق عکس آمپول آونکس است و برای بیماریهای خاص از نوع "ام اس"


۲ـ هفته ای یکعدد باید و حتمن درست یکهفته و بی کم و کاست در زمان مشخص تزریق شود .


۳ـ بنا به فرموده پزشک معالج اگر مثلن چند روزی برای تزریقش دیر شود تاثیرگذاری اش را از دست میدهد.


۴ـ دو ماه پیش چهار عددش( برای یکماه) را با دفترچه بیمه تامین اجتماعی آنهم از هلال احمر تبریز میخریدیم ۴۲ هزار تومان . ماه قبل خریدیم ۶۲ هزار تومان و دیروز خریدیم ۲۳۱ هزار تومان . اگر تورمی بوده باشد من که چیزی حالیم نیست .


۵ـ این را هم گفته باشم که قرار بود روز سه شنبه تزریقمان انجام شود که با وضع موجود بالا این آمپول طبق معمول همیشه موجود نبود و وقتی ما توسط خواهرزاده مان که تبریز میشینند و دقیقه به دقیقه پی گیر گرفتن آمپول از داروخانه هلال احمر تبریز بودن تونستیم دو روز بعدش گیر بیاریم . خدا به دیگرانیکه نه پولشو دارن و نه آدمشو ترحم فرماید .


۶ ـ هلال احمر تبریز خیلی راحت و بی خیال به مراجعین میگوید . نداریم . و یا آمد و تموم شد. کسی پاسخگوی خیل عظیم بیماران ام اسی نیست . نیست . نیست .


....................


الهي وزارت بهداشت و وزير مربوطه اش انشا الله محتاج همین آمپول نشوند ! تا نفهمند ! جماعت بدبخت و ندار چه میکشند .


"محمودخان " گراني نيست و اگر باشد كلمه اي بيش نيست . جنگ نیست و اگر باشد حرف مفتی بیش نیست . گوجه نیست و اگر باشد "فرنگی" نیست . "آونکس" نیست و اگر باشد با بیمه و بدون مخلفاتش ۲۳۱ هزار تومان نیست . چون این حقیر شخصن آقای رئیس جمهور را آدم درست درمونی میشناسم از خودم انتظار دارم که اینهمه را در خواب ناز دیده باشم . یکموقع فکر نشود این خواب ما تشویش اذهان است . نه به علی بقول دوستان تنویر است . البته این را هم بگویم که تنویر به زبان ما معنی خوبی ندارد و روم به دیوار روم به دیوار معنی "واجبی " میدهد .


نوشته شده توسط : عشق من آونکس


پی نوشت : صاحب این وبلاگ فعلن در فرنگ تشریف دارند برای وارد کردن مقدار متنابهی گوجه فرنگی برای مبارزه با ارزونی

۱۳۸۵ بهمن ۵, پنجشنبه

غیر قابل پیش بینی!

 


 


چند صباحی تَره خور٬ تا همیشه کَره خوری .


 


توضیح : عمو اروند عزیز در نظرخانه ! وبلاگم فرموده اند این جمله تفسیر میخواد . حسب الامر ایشان توضیح میدهم که ترجمه یک ضرب المثل ترکی میباشد و مربوط به صرفه جویی و از اینراه پیشرفت کردن مالی شخص است و سپس استفاده از آن . " بئش گون تَرَه یِه... آخراجان کَره یه " و یکی دیگه  "آدام دیشیندَن آرتار ٬ ایشیندَن آتماز " ترجمه این آخری را به شهربانو خانم وامیگذارم که استاد ترجمه ترکی به فارسی میباشند . 


 

۱۳۸۵ بهمن ۴, چهارشنبه

زرناچی

یادی از وبلاگ قدیمی ام  :


 



اسم  : علی اکبر ( به ترکی میگن عل احبر)


اهل  : سیِدلی نزدیک روستای شاهوردی قشلاق اهر


از خودت بگو . گفت: نزدیک سی سال است که بالابان میزنم ! ۶۴ سالمه و دارای دو فرزند دختر هستم .


که هر دو را بخاطر عدم توانایی مالی به بهزیستی اهر دادم و آنها نیز دخترانم را به تبریز و سپس به


بهزیستی شهرستان شبستر منتقل کردند . الان تنها با زنم زندگی میکنم . در آمدی ندارم جز مقدار


اندکی که کمیته امداد میدهد و من صبح تا شام برای در آوردن پول سبزی و نان و پنیر بالابان میزنم .


 


                             .... میخورد باد غبغب آریل شارون جلوی عل احبر مون


 


داستان نه چندان غریبییه.باران بهاری بسیار نازی را در اهر مشاهده میکنم . نم نم٬ آرام و مداوم .توی


بازار صدای بالابان می آید و آنهم از آهنگهای اصیل ترکی ٬ به طرف صدا میروم . یک مرد نسبتا پیری


آهنگ ترکی و آنهم تنها بالابان (سازیست مثل سورنا یا نی لبک ٬ ماخوذ از ترکی میباشد ) مینوازد .


وب کمم دم دستم بود چند تا عکس ازش گرفتم و قول دادم در صورتیکه به چند سوالم جواب دهد .


مقداری پول بهش بدهم . قبول کرد .


 


                         


 


اینجا دارد میخواند . آخ که از فولکلور چیزی حالییم نیس . قربان حیدر بابای شهریار برم .


اسم  : علی اکبر ( به ترکی میگن عل احبر)


اهل  : سیدلی نزدیک روستای شاهوردی قشلاق اهر


از خودت بگو . گفت: نزدیک سی سال است که بالابان میزنم ! ۶۴ سالمه و دارای دو فرزند دختر هستم .


که هر دو را بخاطر عدم توانایی مالی به بهزیستی اهر دادم و آنها نیز دخترانم را به تبریز و سپس به


بهزیستی شهرستان شبستر منتقل کردند . الان تنها با زنم زندگی میکنم . در آمدی ندارم جز مقدار


اندکی که کمیته امداد میدهد و من صبح تا شام برای در آوردن پول سبزی و نان و پنیر بالابان میزنم .


 یکساعت بعد وقتی بر میگشت آنهم با عصا ! نیم کیلویی سبزی بغلش بود . حیف که دیسک وب کمم


پر بود و نتونستم عکس بندازم .


 

۱۳۸۵ بهمن ۳, سه‌شنبه

ناگرانم ء هوامان غباری مينمايد

گاهي فصلي" دق الباب " مي نماید .


و گاهي انديكاتور زندگي ات ! به مخاصمتِ ديگران  بسته میشود


که مَر و تو را راهی ميکند به عنفوان نداشته ها و نخواسته ها


گاهی شکستن سرعت صوت در بالای ابرها


حُرّی ته قابلمه دلم را خالی میکند


اینجا خروسخوان مجمعه میگذارند تا دَخلشان پُر شود


ماییم که قُد قُد کنان مینالیم


 و راه به سفر بسته !


اما اگر نگاهی مرا حراج دهد


کسی چیزی احساس نخواهد کرد


الا اینکه من "شبی" با خویش بودنم را


به رخ دیگران کشیده ام .


ناگرانم


این تخم ٬ زرده دارد یا خیر ؟


ناگرانم


این ابرِ بارش است یا غبار ؟


 یا رگبار ؟