بعله ه ِ هم که انرژی هسته ای حق مسلم ماست . صبح پنجشنبه و در ساعت شیش صبح از خواب بیدار میشوم تا بعد از ریش تراشی ! استحمام کرده و صبیه را به دانشگاه برسانم . حمام میروم و اول شیر آب گرم را باز میکنم تا نفس گرمی به داخل اتاقک حمام بدهد . بعد از لحظاتی آب ولرم وارد لوله میشود خود را به امید اینکه آب داغ هم در پی اش خواهد آمد خیس میکنم . کم کمک آب خنکتر و سرد میشود . فشار آب زیاد نیست و آبگرمکن دیواریمان گویا پاسخگوی فشار این قَدَری آب نمیباشد . دست از پا درازتر نیمه کثیف از حمام میزنم بیرون تا سرما نخورده باشم که بعدن بگن آنفولانزات خوکی یه .
میروم دستشویی !( معذرت ، کاری بجز تیغاندن ریشم ندارم فکر بد نکنید ) دوشاخه ریش تراش سه تیغه فیلیپس را داخل پریز میکنم و قژاقژ کار ریش تراش را تحسین میکنم . درست وسط کار ، برقها میروند . نصفی از موهای صورتم اصلاح شده و نصف دیگرش مانده ، در دستشویی و تاریکی صبح گیر میکنم . تندی خمیر ریش میزنم به صورتم با آب خنک و سپس ژیلت را برمیدارم تا واپس مانده های موی صورتم را صیقل دهم . کار در تاریکی صورت میگیرد و نتیجه اش این میشود که تپه ماهوری از موی در صورت حقیر باقی میماند .
از دستشویی ( همان روشویی منظور است ) بیرون میزنم . دخترم مانتو به تن و مقنعه به سر و چادرشب به دوش انتظارم را میکشد . راه می افتیم در جاده اهر به تبریز که دانشگاه آزاد اهر در این مسیر واقع است ، درست زمانیکه نباید سبقت از همدیگر گرفت ( طبق قوانین رانندگی روی خط ممتد و نزدیک پل نباید سبقت گرفت ) پیکان مدل شاهنشاهی ! از ما سبقت میگیرد و راهش را ادامه میدهد تا حتمن به عمل جراحی و یا احیانن به موقع برای پرتاب موشک سلامت سه ! سه ! برسد . الله و اَعلم بِما فی صدورو یا قبور!
به سلامتی اصغر آقا و ربابه خانوم ، صبیه در دانشگاه سکنا میگزیند و حقیر برگشتنی راهی پمپ بنزین داخل شهر میشود. دنبال کارت بنزین میگردم . کارت سامان بانک و کارت ملی و کارت سیبا و کارت سپهر و کارت ام اس همسر و کارت ... همه در کیف پشت جیبی شلوارم را می یابم الا کارت سوخت ... میگردم و میگردم تا کارت سوخت را در داخل داشبورت ماشین یافته و با کلی بسم الله و سلام و صلوات داخل اونجای پمپ بنزین میکنم . هنوز پنج لیتری زده و یا نزده ! برقها دوباره قطع میشوند
من زیاده نویس ! نیستم و خسته شدم از این همه نوشتن ... اگه تونستین بقیه رو خودتون حدث بزنین که یک روز پنجشبه ای به یک اهری یا یک ایرانی چی میگذره .
پی نوشت : دست همه کامنت گذاران محبت آمیز پست قبلی را تک به تک میبوسم . کامنت
روشنک را بیشتر ! به دلیل اینکه عملن میخواست کمک حالم باشد . گفته باشم