۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

بخش " آی سی یو " ی بیمارستان امام رضا

ساعت سه و نیم بعد از ظهر است .
و ما تا ساعت چهار وقت عیادت داریم .
 ...
 - پریا آمد
 - او در باران آمد
 - او از دانشگاه آمد
 - دخترک بسیار تکیده بود
 - رنگش پریده بود
 - دستانش یخی بودند
  ...  آمده بود بابایش را ببیند
 - اما باباش
  ...  چند روزیست که چشمانش را باز نمیکند تا پریایش را ببیند .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

اخبار غیرمترقبه

یکی از ضایع ترین خبرها درزندگی ما میتواند این باشد که ، گوشی موبایلت زنگ بخورد و طرف از آنور گوشی بپرسد : شما صاحب این خط را میشناسید ؟ و وقتی با پاسخ مثبت شما مواجه شود . بگوید : ایشان تصادف کرده اند !!!!!!!؟ تندی بیایید اورژانس بیمارستان امام رضای تبریز .
تازه توی راه یادت بیوفتد که " محمود " دامادمان چه اش شده است . محمودمان هنوز در کماست بعد 48 ساعتی . برگشته بودم اهر تا منزلبانو را ببرم تا چهره  محمود عزیز آش و لاش شده مان  را ببیند ( هر چند کار غلطی است و بود )  . حالا به هر جهت : گفتم شما هم بدانید آدرس گم و گور شدنمان کجاس . بازم باید برگردم تبریز

پی آمد :
 این پست ، سریعن و بلا تصحیح و بازخوانی ارسال میشود .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

جناب وزیر امور دارایی و اقتصادی و مالیاتی کشور



اگر روزی بعد از گذشت حدود هشت سال و خورده ای و با پرداخت  بدهی های مالیاتی سالهای بعد اش برگ اجرائیه ای قبل از کشیدن کرکره مغازه تان ( سر صبحی ) تقدیمتان کنند ( که به اداره مطبوعه از بابت سال 81 بدهکار هستید )  و با جریمه چند میلیونی تقدیمتان کنند حال و روزتان ( حداقل در آن روز ) چگونه میگذرد . با این توصیف که بدهی های مالیاتی سالهای 82- 83 - 84 و 85 را پرداخت کرده باشید . فکر شریف تان جای بد نرود . حالا مثل من نادان هم زونکن نداشته باشید  تا مدارک مربوطه را ضمیمه کنید برای روز مبادا !؟  با این تفکری چنین نامتین که به ذهنتان برسد شاید اداره دولتی هم بتواند و یا امکانش را داشته باشد که مدارک ارائه شده از طرف مودی مالیاتی اش  را" ظاهرن " گم و گور کند و یا شود.  و یا با خوشبینانه ترین حالت  مدارک تان نفله شوند ! واقعن شما چه میکردید و من باید چه کنم ؟ . این یک . 

سند ؟ نه ندارم . به دولت فخیمه  اعتماد داشتم .
( محکوم به عقوبت : صادق اهری )
ادامه دارد ...
پی آمد : اصلن دوست ندارم و اجازه نخواهم داد از این اتفاق و یا سو تفاهم  کسی استفاده ابزاری کند ! . اما این دلیل نمیشود که از حق قانونی ام بگذرم .  گفته باشم .

عکس و مقداری هم مکث ، از نوع هوایی ! (دو)

این پست مربوط میشود به این پست . مطلب واجبی دارم که مجبور شدم هرچه تندتر این تصاویر را آپلود کنم و در پستی دیگر "گلایه" به وزیر امورمالیاتی و دارایی ببرم با مدرک !! . ( سعی میکنم در این وانفسا ی یکی دو روزه اسناد و مدارکش را آماده کنم ) گرچه وزیر و رئیس وزیرش حکایتمان را نخوانده شاید طردمان بکنند . اما گلایه است دیگر . شاید هم کار ساز اوفتد . خدا را چه دیدی ؟
 

 


ببخشین که تهران را نداریم روی آنتن  . ایام بکام

عکس و مقداری هم مکث ، از نوع هوایی !

کیف اش با خودتان . قبول درگاه باشد تان . یکسری عکسهای دیدنی و شاید بسیار دیدنی را برایم  ایمیل فرموده اند . گویا ظاهرن فرمت تصاویر قابل دسترس نیس .( اما اهری است دیگر ! با سابقه مکفوری ! میتواند کاری کند که عکسها در وبلاگش ظاهر شوند .( صد البت با اجازه بزرگترا ) گرچه ترک است ! اما میتواند کلک رشتی هم بزند !! ) در ادامه این سه ریال تصویری شاید : آهنگ زیبای روی تصاویر را هم بتواند وارد کند روی عکسها . در هر حال قصدمان این بود که  ببینید دنیای ما انسانها رنگشان خیلی با دیگر انسان  هایی که در همین کره خاکی مثل من ِ خاکی! یا سفالی و یا سیمانی  زندگی میکنند  چقدر متفاوت است . این سه ریال تصویری ادامه  خواهد داشت ... ( برای دیدن واضحتر تصاویر رویشان تقه بزنید )


۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

(تقه ) بفرمایید بهتر از این است که بنویسیم ( کلیلک ) کنید

 حداقل فارس زبانان محترم پارسی شان را پاس به دارند !
زحمت متقبل شده و برای دیدن سایز بزرگتر تصویر ( البت در ادامه مطلب  همین پست) روی آن " تقه " بزنید . وآللآه کلیک بزنید  و کلیک کنید  و کلیک بفرمایید بهمان نمیچسبد . همین تقه بفرمایید که حقیر  برای اولین بار از زبان شیرین  جناب نق نقو  شنیده ام آنقدر به مذاقمان خوش آمده که وقتی امروز عصر موقع برگشت به منزل ، سرچارراه شهرداری شهرمان ، ماشین پراید سفیدی  از پشت ( همون عقب ) کوبید به ماشینمان و سپر عقب تشریف آوردند داخل کاپوتمان ، راننده پراید گفت :
آقا ببخشین ! کلاچ از زیر پامون لیز خورد ! ایشان تقصیری هم نداشتند ها . چون همه کفشها خیس و باران آلود بود . گفتم راهبندان نکنیم برادر . شما که با من خدای نکرده تصادف نکردین که . " تقه " فرمودین و این هیچ اشکال شرعی و عرفی و انسانی و ادبی  ندارد . قانون را وللش . سرش  شاید شلوغ باشد و احتمالن حال پاسخگویی مان را نخواهد داشت ! 
بکذریم حالا .  تقه بفرمایید روی تصویر .

پی نوشت : منبع  تصویر از صفحه (فیس بوک ِ لعن فرموده شده !)  یکی از دوستان است